91/12/11
12:18 ع
بسم رب الشهداء والصدیقین
آنقدر زندگی با او شیرین بود که چیزی بیاد ندارم...
فقط آخرین جمله اش در ذهنم ماند که لبخندی زد و گفت
*جون منو حجاب تو...*
گفتیم چه شد یاد شهیدان!؟ گفتند... یک کوچه به نامشان نکردیم مگر!؟ ای شهیدان: ما بعد از شما هیچ نکردیم. لباس های خاکی تان را در میدان های مین و لابه لای سیم خاردارها رها کردیم،عهدمان را شکستیم و دعای عهد را فراموش کردیم،زمان ندبه و سمات را گم کردیم. شربت های صلواتی را با نسیان بر زمین ریختیم و به عطش خندیدیم. بر تصاویر نورانی تان روی دیوارهای شهر رنگ غفلت پاشیدیم و پوستر تبلیغاتی نصب کردیم. تاول شیمیایی را از یاد بردیم و غیرت ها را به بهایی اندک فروختیم عشق را به بازی گرفتیم و از خونهایتان به راحتی گذشتیم. اما باز هم امیدی هست! آری ! تا ولایت هست هنوز امید داریم.